Toggle Mode

Sepideh Zarrat & The Saffron Crocus (in progress)

All images of Sepideh Zarrat's artwork are her intellectual property. All rights are reserved, and no one is permitted to use, reproduce, or distribute these images for any purpose without her explicit permission. This includes, but is not limited to, their use in NFT productions or any other commercial or non-commercial projects. Any unauthorized copying or misuse is illegal and will result in legal repercussions.

تمامی تصاویر آثار سپیده ذرات متعلق به او بوده و تمامی حقوق محفوظ است.
هیچ‌کس بدون اجازه‌ی صریح او حق استفاده، تکثیر، یا انتشار این تصاویر را برای هیچ منظوری ندارد.
این شامل، اما محدود به، استفاده در تولید NFT یا هر پروژه‌ی تجاری و غیرتجاری دیگر نیز می‌شود.
هرگونه کپی‌برداری یا سوءاستفاده غیرمجاز غیرقانونی بوده و با پیگرد قانونی مواجه خواهد شد.

On the last day of February, I visited an art gallery in Qatar. The theme was all things Iran--- culture, history, tradition. As an Iranian myself, I naturally gravitated towards most of the art there--- from the floral, woven rugs to the whirling, fantastical portraits. Yet amidst all of this, one artist stood apart. In the final exhibit of the gallery, Sepideh Zarrat sat painting, back against the entrance. To her right, her past works burst against the pale white wall—-- vivid, untamed, each telling a story both deeply personal and undeniably universal. I stood, stunned. I took pictures. I asked for her contact.
I could try to capture her art in my own words, but no description could truly hold its essence. Instead, here is an interview I conducted with her--- an attempt into understanding the three collections she shared that day.
در آخرین روز فوریه، به گالری هنری‌ای در قطر رفتم. موضوع نمایشگاه ایران بود—فرهنگ، تاریخ، سنت. من که خود ایرانی‌ام، طبیعتاً جذب بسیاری از آثار آنجا شدم؛ از فرش‌های گل‌دار و بافته‌شده گرفته تا پرتره‌های خیال‌انگیز. اما در میان همه‌ی این آثار، یک هنرمند جدا از بقیه می‌درخشید. در آخرین بخش نمایشگاه، سپیده ذرات نشسته بود و نقاشی می‌کرد. سمت راستش، آثارش روی دیوار سفید و بی‌روح زنده و رها منفجر شده بودند—پرشور، بی‌مهار، هر یک روایت‌گر داستانی که هم عمیقاً شخصی بود و هم بی‌چون‌وچرا جهانی. خشکم زد. عکس گرفتم. اسم پیجش را گرفتم.
می‌توانم تلاش کنم هنر او را با کلمات خودم توصیف کنم، اما هیچ توصیفی قادر به دربرگرفتن جمال آن نیست. در عوض، این گفت‌وگویی است که با او داشتم—تلاشی برای درک سه مجموعه‌ای که آن روز به نمایش گذاشت.
featured artist
هنرمند برجسته

Your work has a very organic, almost untamed quality. Do you start with a structured vision, or do the forms emerge spontaneously as you create? کارهاتون یه کیفیت ارگانیک و رها دارن. آیا با یه ایده مشخص شروع می‌کنین، یا فرم‌ها حین خلق اثر به‌صورت خودجوش شکل می‌گیرن؟

Sepideh Zarrat:

Many of your pieces have an ethereal, almost surreal quality. Are there specific influences—artistic, philosophical, or literary—that shape your aesthetic? خیلی از آثارتون یه حس اثیری و سوررئال دارن. چه چیزهایی روی سبک و زیبایی‌شناسی شما تأثیر گذاشتن؟ (هنر، فلسفه، ادبیات…)

Sepideh Zarrat:

Your use of line and movement is incredibly dynamic. How do you balance fluidity and precision in your technique? استفاده شما از خط و حرکت خیلی پویاست. چطور بین رهایی و دقت تعادل برقرار می‌کنین؟

Sepideh Zarrat:

A selection from her collection Beating of "Tārs"
از مجموعه ضربان تارها

How does your cultural background influence your art? Do Persian poetry and symbolism often inspire your work? پیشینه فرهنگی‌تون چقدر روی هنرتون تأثیر گذاشته؟ آیا شعر و نمادگرایی ایرانی نقش بزرگی توی کارهاتون دارن؟

Sepideh Zarrat:

What message or experience do you hope viewers take away from your paintings? دوست دارین بیننده‌ها از آثار شما چه تجربه‌ای بگیرن یا چه حسی رو با خودشون ببرن؟

Sepideh Zarrat:

Zar-Paran, Gold-Threads (Saffron) زرپران

What inspired you to depict the saffron crocus in such an intricate and abstract way? چی شد که گل زعفران رو به این شکل به تصویر کشیدین؟

Sepideh Zarrat:

In one of your interviews, you mentioned that the fact that saffron farmers sing to the saffron plant before it blooms impacted your collection. How so? تو یکی از مصاحبه‌هاتون گفتین که قبل از اینکه زعفرون سر از خاک دربیاره براش ساز می‌زنن. این موضوع چه تأثیری روی مجموعه‌تون گذاشت؟

Sepideh Zarrat:

Saffron has deep cultural and historical significance in many places—does your painting connect to any personal or symbolic meaning? زعفران توی فرهنگ‌ها و تاریخ‌های مختلف جایگاه خاصی داره—آیا این نقاشی برای شما یه معنای شخصی یا نمادین داره؟

Sepideh Zarrat:

The delicate balance between chaos and structure in your work is fascinating. How do you decide how much control to impose on the lines? توی کارتون یه تعادل خاص بین آشوب و نظم وجود داره که خیلی جذابه. چطور تصمیم می‌گیرین که چقدر کنترل روی خطوط داشته باشین؟

Sepideh Zarrat:

Based on the works of Mowlana از شعرهای مولانا

How did this particular Mowlana poem influence your artistic choices? این شعر خاص از مولانا چطور روی انتخاب‌های هنری شما تأثیر گذاشت؟

Sepideh Zarrat:

Your use of color and flowing, tangled forms evokes both motion and emotion. How do you translate poetry into visual language? ترکیب رنگ‌ها و فرم‌های درهم‌تنیده توی کارهاتون حس حرکت و احساس رو منتقل می‌کنه. چطور شعر رو به زبان بصری ترجمه می‌کنین؟

Sepideh Zarrat:

Jabr-e-Jaari, Flowing Constraint جَبْرِجاری

The swirling dark lines forming the faces create an almost dreamlike or fragmented identity. Is there a particular story behind this piece? خطوط درهم و تیره‌ای که چهره‌ها رو شکل می‌دن، یه حس رؤیایی یا هویت تکه‌تکه‌شده ایجاد می‌کنن. آیا داستان خاصی پشت این اثر هست؟

Sepideh Zarrat:

The contrast between the bold yellow background and the dark forms is striking. What role does color play in shaping the mood of your work? تضاد بین پس‌زمینه زرد و فرم‌های تیره خیلی چشمگیره. رنگ چه نقشی توی شکل دادن حال و هوای این کار داره؟

Sepideh Zarrat:

چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
ز بگاه میر خوبان به شکار می‌خرامد
به دو چشم من ز چشمش چه پیام‌هاست هر دم
در زاهدی شکستم به دعا نمود نفرین
نه قرار ماند و نی دل به دعای او ز یاری
تن ما به ماه ماند که ز عشق می‌گدازد
به گداز ماه منگر به گسستگی زهره
چه عروسیست در جان که جهان ز عکس رویش
به عذار جسم منگر که بپوسد و بریزد
تن تیره همچو زاغی و جهان تن زمستان
که قوام این دو ناخوش به چهار عنصر آمد
صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا
که به تیر غمزه او دل ما شکار بادا
که دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادا
که برو که روزگارت همه بی‌قرار بادا
که به خون ماست تشنه که خداش یار بادا
دل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا
تو حلاوت غمش بین که یکش هزار بادا
چو دو دست نوعروسان تر و پرنگار بادا
به عذار جان نگر که خوش و خوش عذار بادا
که به رغم این دو ناخوش ابدا بهار بادا
که قوام بندگانت به جز این چهار بادا